امام موسی صدر، عزّت شيعه (مصاحبه با شهيد آيتالله شيخ محمد صدوقی )
بعد از حمد و ثنای ذات باری تعالی و تقدس و درود بی پايان به روان پاك حضرت ختمی مرتبت (ص) و 12 نفر از اوصيای گرامش از عليابنابيطالب (ع) تا حضرت مهدی موعود (ارواحنا له الفداه) و درود بیپايان به روان پاك شهدای فضيلت و نيز درود بیحد و حصر به روان پاك شهدای انقلاب و درود بیپايان به رهبر انقلاب حضرت امام خمينی و درود بيحد وحصر به برادر عزيز و دوست مكرم خودم حضرت آيتالله آقای امام موسی صدر دامت بركاته كه قريب يك سال است همه ملت شيعه، خاصه برادران لبنانی به فراق ايشان مبتلا هستند و خبر ندارند كه ايشان در چه شرايطی به سر می بردند.
می خواهم در اينجا مختصری از حالات اين شخصيت كمنظير را برای برادران دينی و كسانی كه كلام من به ايشان ابلاغ میشود، بازگو كنم. بنده در سال 1349 هجری قمری وارد قم شدم، يعنی در زمان مرحوم آيتالله حائری. همان روز اول يا دوم با پدربزرگوار آقا سيدموسی صدر نزديك شدم و مورد لطف و عنايت آن آيتالله بزرگ مرحوم آقاسيدصدرالدين صدر قرار گرفتم. شايد در ايران و عراق و كليه كشورهای مسلماننشين بيتی به شريفی بيت آيتالله صدر نباشد كه اگر بخواهم تفصيل دهم، شايد از مقصد اصلی باز بمانم. اين خاندان از يك سو به صاحب وسایط مربوط است و از سوی ديگر به مرحوم سيدمحمدصدرالدين. آقا سيدمحمدصدر هم كه يك دوره نخستوزير عراق بود، هميشه رياست مجلس اعيان عراق را داشت. خالهزاده ايشان، پدر آقاسيدمحمد، آقاسيدحسن، آيتالله بزرگ، از شخصيتهای بسيار ارزنده اسلام و دارای كتب و نوشتههای بسيارمفيد و مؤثر است. وقتی كه من به مرحوم حضرت آيتالله صدر نزديك شدم، آقاسيدموسی خيلی كوچك بود. ايشان با برادرشان آقاعلی كه از ايشان چندسالی بزرگتر است و آيتالله آقای حاج سيدرضا صدر- كه فعلاً هستند و يكی از چهرههای روحانی، مفيد، مؤثر و بسيار روشناند – زندگی ميكردند. شخصيت آقای حاج سيدرضا در علم و معنويات و اخلاق شايد برعموم مردم مجهول باشد. اصلاً اين بيت يك امتياز خاصی دارد.
زمانی كه آقاموسی تحصيلات جديد را به پايان برد و گويا تصديقش را گرفت، مرحوم آيتالله صدر به خاطر اينكه او استعداد فوقالعادهای داشت، گفت خوب است كه ايشان استعدادش را در رشته دين و علم دين صرف كند. از همان كوچكي- هنوز گويا بالغ نشده بود، شايد هم شده بود و من يادم نيست، اما ميدانم كه معمم نبود- مشغول تحصيل علوم قديمه شد آن هم با پيشرفتهای خيلی فوقالعاده. ظرف چند سال مقامات شامخهای را از علوم قديمه به دست آورد و حائز مراتب عاليه علميه و عمليه شد. در اين خلال دوران دانشسرا را هم گذراند. در حين آنكه مشغول تحصيلات علوم قديمه بود و شايد در آن قريب به اجتهاد رسيده بود، دوره دكتری را هم گذراند. آن زمان بنده در بيت مرحوم آيتالله صدر بودم؛ تقريباً از سال 1356 قمري. بعد از فوت مرحوم آيتالله حائري، ارتباط من با مرحوم آيتالله صدر شبانهروزی بود و خيلی از كارهای ايشان هم برعهده من بود. به همين خاطر من با اين آقازادهها معاشرت شبانهروزی داشتم. از جهت اخلاق و از جهت تحصيلات، آقاموسی يك امتياز و فوقالعادگی خاص داشت. ايشان دوران تحصيلاتش را در قم و پيش اساتيد بزرگ گذراند. قسمتی از فلسفه را خدمت علامه طباطبايی تحصيل كرد و فقه و اصول را هم خدمت اساتيد بزرگ حوزه قم و پدر بزرگوارش. اينكه تلمذش خدمت امام چه بود، به ياد ندارم. ولی علی ایّ حال، دوران تحصيلات ايشان به طور خوبی پايان يافت. متأسفانه بنده در اين زمان عازم يزد شدم. مسافرت حداكثر برای 2 ماه بود كه متأسفانه وقتی وارد يزد شدم ديگر اقامت گزيدم و تا به حال همينطور در يزد هستم.
بعداً شنيدم كه ايشان بعد از فوت مرحوم آيتالله سيدشرفالدين كه از چهرههای بسيار بزرگ عالم تشيع بود و قرابت خيلی نزديك هم با بيت آيتالله صدر داشت، به لبنان رفتهاند. مرحوم سيدشرفالدين سالهای متمادی در لبنان مشغول ترويج و تبليغ دين و نوشتن كتب بودند. ايشان آثار ارزندهای دارند: المراجعات، الفصول المهمه، ابوهريره و كتابهای ديگری كه الآن همه يادم نيست. هرچه نوشتهاند شايد از جهت امتياز و ابتكار در درجه اول باشد. خيلی مرد بزرگی بود. آقا سيدشرفالدين كه به رحمت ايزدی پيوست، اهالی لبنان با اينكه از اهل علم بركنار نبودند و عده زيادی اهل علم داشتند، معالوصف ميخواستند كه شخصيت خيلی فوقالعادهای رهبريشان را به عهده گيرد و خوشبختانه قرعه به نام امام موسی صدر افتاد و ايشان را از ايران دعوت كردند. ايشان به لبنان تشريففرما شدند. همان روزهای اول، اشخاصی كه برای زيارت اين پيشوا ميآمدند، شيفته كمالات، اخلاق و مزايايی كه اختصاص به ايشان داشت، شدند. حتی شنيدم كه وقتی فرانسويها به خدمت ايشان ميآمدند، با آنها به زبان فرانسوی صحبت ميكرد. با عربها به لسان عربی سخن می گفت و فارسی هم كه زبان مادری ايشان ميبود. گويا زبان انگليسی را هم میدانستند.
در سال 1329 به مكه معظمه مشرف شدم. چندين نوبت ايشان را ملاقات كردم: در مسجدالحرام، در منزلشان و در مدينه طيبه. ايشان ميفرمود كه من قسمت عمده وقتم را معطوف سخنرانيها میكنم. همه جا ميروم. حتی اگر بخواهم در فلسطين اشغالی هم بروم سخنرانی كنم برای من مانعی ندارد، اگرچه خودم امتناع دارم از رفتن به آنجا. مردی بسياربسيار فوقالعاده بود. روشن بود، قدم كه در لبنان گذاشت، اوضاع آنجا را عوض كرد. به قدری شيعيان لبنان در وضع بدی به سر ميبردند كه هركس دوره آن روز شيعيان لبنان را ميديد به رقت ميافتاد. از همه چيز بركنار بودند. فقر و بيچارگی سراپايشان را گرفته بود. مدرسه نداشتند، درمانگاه نداشتند، بيمارستان نداشتند. و اين سيد بزرگوار كه قريب 20 سال تمام بر شيعيان لبنان رهبری داشت، تمام نيازهای كشور لبنان را تقريباً برطرف كرد. يعنی هر نيازی را كه مردم داشتند، برايشان به صورت خوشی برآورده میكرد. مدرسههای متعددی برای بچههای شيعيان (چه دخترانه و چه پسرانه)، دبيرستان و دانشكده ساخت. اموالی را كه از صدقات، وجوه بريّه و وجوه ديگر به دستش ميآمد، نميگذاشت حيف و ميل شود و در همين راهها صرف ميكرد. به اين معنی ايشان آنچه را كه مردم نداشتند و به آن نيازمند بودند، با استفاده از همين صدقات و وجوه شرعی و بيتالمال مسلمين برآورده كرد. كمكم كار به جايی رسيد كه شيعيان لبنان را كه خيلی در انظار مردمخوار بودند و كسی عنايتی به آنها نداشت، چنان پيش آورد تا به حدی رسيدند كه در رديف ديگر كسانی قرار گرفتند كه در لبنان بودند و بلكه شايد وضعيت برتری نيز يافتند. چراكه رهبرشان مرد بزرگی بود. همانطور كه خود امام موسی صدر بر كليه صاحبان مسئوليت لبنان و آنهايی كه چرخاننده كليه كارهای لبنان و زعمای آنجا بودند تفوق داشت، شيعه را هم بالا آورد و تفوق داد.
تا او بود، اسرائيل هم هيچ غلطی نميتوانست بكند، از اين جهت كه افكار مردم را منعطف كند يا منحرف كند. با اينكه ايشان سمتش رياست مجلس اعلای شيعه بود، ولی ميشد گفت كه امام موسی صدر كمتر از رئيس جمهور نبود، بلكه بالاتر بود. به قدری نفوذ و قدرت داشت كه همين كه اتومبيلش به مرز ميرسيد، بدون مطرح شدن اين پرسش كه آيا پروانهای داريد يا نداريد، رد ميشد. در جهان كمتر رهبر مذهبی ديده شده كه تا اين اندازه صاحب نفوذ و قدرت باشد. كمتر كسی نيز در چنين مدت كوتاهی در يك كشور همچون خدمتی را كه او در لبنان نمود، كرده است.
امام موسی صدر بينهايت شخصيت بارز، روشن، فهميده و خدمتگذار بود كه اگر بخواهيم يكيك خدمات اين مرد شريف بزرگ را احصاء كنم و بشمارم، شايد كتابها و طومارهايی لازم باشد. متأسفانه سال گذشته دعوتی از طرف ليبی و رئيس جمهور آن از امام موسی صدر شد. ايشان حركت كرد و گويا از راه الجزاير به طرف ليبی رفت. آنجا ملاقاتی با بومدين كرده بود. شنيدهام – حالا صدق و كذبش را نميدانم – كه او گفته بود اين مسافرت برای شما صلاح نيست و به اين سفر نرويد. ايشان با اتكای به خدا حركت كرد و تشريف برد. پس از پنج شش روز معلوم شد كه ايشان مفقود شدهاند. دولت ليبی ميخواست اين فقدان را به گردن دولت ايتاليا، مهمانخانه فلان و گذرنامه چه و … بيندازد. لكن دولت ايتاليا اين مسئوليت را از خود سلب كرد. امكان ندارد كه آيتالله صدر ناگهان از ليبي، قدم به ايتاليا گذاشته باشد. به طوری كه دوستانی كه واردند و ادله و براهين دولت ايتاليا را ذكر كرده اند، می توان مطمئن بود كه ايشان پس از رفتن به ليبی مراجعت به ايتاليا نكردهاند. حال چه شده است؟ در خود ليبی است؟ در جای ديگر است؟ كجا ايشان را زندانی كردهاند؟ در چه شرايطی ايشان به سر ميبرد؟ آيا راحت است، راحت نيست؟ تحت فشار است، تحت فشار نيست؟ نميدانيم. اين مصيبت بزرگی برای ملت شيعه شده است. بيت آيتالله صدر هم بسيار ناراحتاند؛ خصوصاً علويه معظمه والده محترمه ايشان، كه صبيه حضرت آيتالله قمي، مرحوم حاج آقا حسين قمی است. ايشان از محترمات درجه يك است، به قدری بعد از شنيدن اين قضيه كه تا مدتی از ايشان مكتوم بود ناراحتاند كه شبانه روز را با اشك چشم و گريه ميگذرانند. ساير خويشاوندان ايشان هم تقريباً در ناراحتی شديد به سر ميبرند.
متأسفانه شنيده شده كه يك عده در ايران دست و پا ميكنند كه روابط بين دولت ليبی و ايران برقرار شود. با اينكه گويا مراجع محترم گفته بودند كه تا تكليف امام موسی صدر روشن نشود، دولت ايران حق ايجاد روابط با دولت ليبی را ندارد. ولی جمعی هستند كه شايد بعضيشان هم مردمان روشن و فهميده و عاقلی باشند و اصرار در اين امر دارند، حالا چه اصراری دارند براين معنا، من هنوز نتوانستم بفهمم كه وجه اصرارشان چه است؟ يقيناً دولت ليبی از ايشان بااطلاع است و ميداند كجاست. مسئول ايشان هم خود دولت ليبی است، به جهت اينكه خود او دعوت كرد. حال اين باچه حسابی و با چه قاعدهای وفق ميدهد، من نميدانم! مهماننوازی يكی از شئون اعراب است. دولتی از چنين شخصيت بزرگی دعوت كند، او وارد بر آنها بشود و معالوصف در همان كشور مفقود بشود و هيچ عكسالعملی از خود نشان ندهد. هر كه با آنها تماس بگيرد ميگويند كه ما از ايشان خبری نداريم. حتی يك نوبت حضرت آيتالله العظمی امام خمينی همين آقای قطبزاده را فرستادند به ليبی تا راجع به آقای صدر تحقيق كند. ايشان چند صباحی در ليبی بود، تماس نزديك با خود قذافی گرفت و هرچه خواست اقراری از قذافی بگيرد همين را شنيد كه ما خبر نداريم، اطلاع نداريم، ايشان از اينجا رفتهاند به ايتاليا و هرچه شده است در ايتاليا شده است! نخستوزير ليبی (جلود) هم كه به ايران آمد همين حرفها را زد. خير، صددرصد مسئول خود دولت ليبی است و بايد از ايشان اطلاع كامل به اهل لبنان، بازماندگانشان و ارحامشان بدهند كه چه شده است؟ چه كرده است؟ در چه زندانی هستند؟ در كدام گوشه دنيا به سر ميبرند؟ اينها را بايد اطلاع بدهند. وظيفه دولت ايران هم آن است كه مادامی كه خبری از اين شخصيت بزرگ نشود، قراردادی با دولت ليبی منعقد نسازد. معنی ندارد كه چنين شخصيت بزرگواری در آنجا محبوس باشد و دولت ايران هم هيچ نگويد. صلاح كشور شيعه، صلاح شيعيان دنيا و صلاح دولت ايران نيست كه تا زمانی كه از اين مرد بزرگ خبر صحيحی به دست نيامده، با ليبی پيمانی ببندند و عهد قراری بگذارند كه موجب رنجش همه شيعيان دنيا، بخصوص ايران و لبنان و بالاخص خانواده ايشان خواهد شد.
نظرات شما عزیزان: